سه کلام بی همتا، نه درس بی بدیل
مرحوم صدوق در كتاب خصال سخنى از شعبى (محدث و تابعى معروف، متوفاى 103) نقل مى كند كه مى گويد: اميرمؤمنان(عليه السلام) نُه جمله را به صورت ارتجالى (بدون مقدمه) بيان فرمود كه چشم بلاغت را درآورد و گوهرهاى حكمت و دانش را يتيم نمود و همه مردم را حتى از رسيدن به يكى از آن ها بازداشت. سه جمله در باب مناجات است و سه جمله در باب حكمت و سه جمله در باب ادب.
اما سه جمله اى كه در باب مناجات است: «إلهى كَفى لى عِزّاً أن أكونَ لَكَ عَبداً وكَفى بِى فَخراً أن تكونَ لى رَبّاً أنتَ كما أُحِبّ فاجعَلْنى كَما تُحِبّ; الهى اين عزت براى من بس كه بنده تو باشم و اين افتخار براى من بس كه تو پروردگار من باشى تو همان گونه هستى كه من دوست مى دارم پس مرا آن گونه قرار ده كه تو دوست دارى».
و اما درباره حكمت و دانش چنين فرمود: «قِيمةُ كُلِّ امْرِء ما يُحسِنُه وما هلَك امرِءٌ عَرَف قَدْرَهُ والمَرءُ مَخبوءٌ تَحت لِسانِهِ; ارزش هر انسانى به اندازه كارى است كه به خوبى از عهده آن برمى آيد، و آن كس كه قدر خود را بشناسد (و از آن تجاوز نكند) هرگز هلاك نمى شود و انسان در زير زبانش پنهان است».
و اما سه جمله اى كه درباره آداب است فرمود: «اُمْنُنْ على مَنْ شِئْتَ تَكُن أمِيرَهُ واحْتَج إلى مَن شِئْتَ تَكُنْ أسِيرَه واسْتَغْنِ عمَّن شِئْتَ تَكُن نَظِيره; به هركس مى خواهى، نعمتى ببخش تا اميرش باشى و به هركس مى خواهى محتاج شو تا اسيرش شوى و از هركس مى خواهى بى نياز باش تا نظيرش باشى»[1]. [2]
*****
پی نوشت:
[1]. خصال صدوق، باب التسعة، ح 4.
[2]. سند گفتار حكيمانه: مرحوم خطيب در اين جا مدرك خاصى ذكر نكرده و ارجاع به كلام حكمت آميز 148 داده ولى مرحوم آمدى در غرر آن را به همين صورت آورده است در حالى كه كراجكى (متوفاى 449) در معدن الجواهر با تفاوتى روشن و با اضافه اى آورده كه نشان مى دهد از منبع ديگرى گرفته است.